محل تبلیغات شما

یک آسمان حرف



امروز با یکی از دوستانم به تماشای فیلم راهبه رفتیم،راهبه فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی کوین هاردی است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. فیلم‌نامه نوشتهٔ گری دابرمن بر پایهٔ داستانی از دابرمن و جیمز وان می‌باشد. این فیلم پیش‌درآمدی از فیلم احضار ۲ است و پنجمین فیلم در دنیای سینمایی احضار محسوب می‌شود. تیسا فارمیگا، دمیان بیچیر، شارلوت هوپ و بانی آرونز بازیگران این فیلم هستند.  

از اطلاعات کلی فیلم که بگذریم و تمام نقد های بجا و کاملاً صحیح از نقطه ضعف فاحش فیلم که بشدت کلیشه ای بود و نکته ی چندان تازه ای برای حس هیجان باقی نمی گذاشت ،نکته ی جالبی در ساختار فیلم وجود داشت ، اینبار شیطان در کالبدی مقدس ظاهر شده بود، راهبه ها همه از حضور راهبه ای شیطانی آگاه بودند .

شیطان لباس مشخصی ندارد و در هر کالبدی اممان ظهور دارد ، این مطلب به نظرم تنها نکته جالب این فیلم بود ، حضور بی سر و ته دنیل که مربوط به گذشته ی کشیش بود در رومانی و قلعه تسخیر شده چندان قابل قبول نبود ، جدای از تمام این موارد انتهای فیلم بشدت بی سر و ته تمام شد ، هرچند ادامه تسخیر در شخصیت مرد و حتی راهبه جوان به نظر من چیزی مورد قبول به حساب می آمد شیطان هیچ وقت خدا برای همیشه نابود نشده و محبوس نگردیده اما به نوعی لوس و بی مزه وارد کالبد مرد و البته به لطف احیای عاشقانه شاید وارد کالبد زن داستان شده بود.

خلاصه می توانست به جای ظهور های مکرر از پشت سر و دست های مردار هایی که ناغافل طرف را می گرفتند از اتفاقات رمز آلود تری مدد بگیرند.

ارواح راهبه هایی که هر یک به نوعی قربانی شده بودند تا قبل از رسیدن کشیش تنها یاری دهنده دخترک سفيد پوش بودند و به یکباره به توهمات تبدیل شدند ، از طرفی خیلی ناگهانی سر و کله ی زامبی هایی شبیه راهبه پیدا شد که بر خلاف دختران غرق دعا و توسل همگی بدون چهره و سیاه پوش سد راه پدر برک یا همان کشیش داستان می شدند.

آشفتگي ذهنی فیلمنامه نویس میان آنهمه جلوه های ويژه ی بسیار زیبا بدجور توی ذوق می زد ، با تمام این تفاسیر بعد یک سال و اندی انتظار فیلم راهبه عجیب به جانمان چسبید.


شهر دچار پارادوکس فراوانی است ، جرثقیل هایی که از پرندگان شهر در آسمان بیشتر دیده می شوند و خانه هایی که از تعداد آدم های بی خانمان بیشتر شده اند تنها گوشه ای از این ماجراست.

تعداد کارتون خواب ها از خیابان های شهر بیشتر شده ، حجم تنهایی آدم ها از آدم های اطرافشان آنقدر پر تر است که ساده غرقشان می کند در بی نهایتی تاریک و این ها تمامش نیست ، تعداد مدارس مدرن و فوق لاکچری این دیار اینقدر زیاد است که از تعداد دانش آموزان محروم این خاک که در انتظار حداقل ترین امکانات آموزش تلف می شوند و حتی از تعداد کاغذ های احتکار شده و قیمت های نجومی دفتر و کتاب و نوشت ابزار بشدت بيشتر شده است.

در این مملکت فراوانی حال آدم ها عجیب خوب است . خوب خوب ، فقط تو باور نکن.


طعم خنک و ناب باران پائيز را مزه مزه می کنم و بی خیال جملات پر از اتهام ذهن های بیمار زندگی را ادامه می دهم ، بی هیچ پاسخ اضافه ای.  از اینهمه پاسخگویی صادقانه خیری ندیده ام.

قطرات کوچک باران از لا به لای شاخه های نیمه عریان درختان سرک می کشند و خود را میهمان صورت عابران سراسیمه می کنند. کمتر کسی برای خوشآمد گویی سر به سوی آسمان بلند کرده ، همه درگیر نوعی عجله و بداخلاقی واگیردار شده اند انگار.

به پسرم قول داده ام ظهر تمام چاله های آب را به چالش پریدن دعوت کنیم و بعد روانه ی کلاسش کرده ام ، حالا خیس خیس از لمس باران باز می گردم به دنیای کوچکم و فکر می کنم عجیب لطافت این هوا یک چای داغ را کم دارد. . .  .

اینجا تهران به وقت باران بی امان آبان ماه


 

"حقیقت ابدا آن چیزی نیست که خود را نشان می دهد.اگر درختان پرتقال در خاک خود و نه در خاک دیگر ریشه های محکم پیدا می کنند و پر بار از میوه می شوند،آنجا آن خاک و زمینه برای درختان پرتقال حقيقت می شود.(از کتاب باد،شن،ستاره ها,نوشته ی انتوان دوسنت اگزوپری)

برخی کتاب ها در خواندن دوم یا سوم نکاتشان را به رخ می کشند یا شاید تو در خواندن دومت متوجه چالش جملاتی می شوی که نویسنده برایت لابه لای داستان گذاشته است .

حقيقت ،یکی از پر جدل ترین واژه های تاریخ است تمام بحث های فلسفه به این موضوع ختم می شود ،در ادیان تمام تنش ها به برداشت های متفاوت از حقیقت نهایی و حقیقت ذات پروردگار و درک های متفاوت انسان ها باز می گردد .

خلاصه از آن واژه هایی است که به تعداد انسان هایی که فکر می کنند برایش مفهوم وجود دارد، حقیقت ذات ، حقیقت عالم و. با جنجال ها و بحث ها کاری ندارم ،آنجا که رشد می کنی حقیقت توست عین درخت پرتقال و خاکش.


بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است

همت نگر که موری با آن حقارت آمد

گل پسر و من همچنان بر سر انجام تکالیف جنگ داریم ، نشانه دال را گاهی رو به آسمان مانند هفت، گاهی رو به زمین مانند هشت گاهی بلعکس و گاهی شبیه نعل اسب می نویسد و خلاصه هر روشی جز روش ادم گونه راست به چپ و از بالا به پایین را برای نوشتن سرمشق ها به کار می گیرد.

دو ساعت تکالیفش طول می کشد و بعد عين رها شده های زندان بالا و پائين می پرد.

کاردستی چراغ عابر را با هم درست کردیم با رول سفره یکبار مصرف و جعبه دستمال کاغذی بهتر می شد البته اما من با بطری آب معدنی و کارتن گلدان ساختمش ، برای مهد هدهد اما با رول سفره یکبار مصرف و جعبه های تمام شده دستمال و یک سی دی بلاستفاده به عنوان زمین ساخته بودم که آخرش با نوار های دستمال کاغذی و چسب چوب یک مجسمه محکم شد برای تزئين کلاس پیش دبستان.

خلاصه کاردستی اش را برداشت و برد . برای هفته ی بعد خدا می داند چه می خواهند!!!!

لابد به مصرع شعر ابتدای پست که نگاه کردید فکر کردید عارفانه می نویسم! خیر از حافظ پرسیدم ببینم این پسره چیزی میشه آخر یا فقط منو دق می ده خواجه شیراز در مقام دلداری بر آمد.

آخر شما نمی دانید که ، پسر بنده چهارشنبه دهم مهر عاشق شدند!!!خیلی جدی و اهسته فرمودند مامان من از اون خانومه خوشم اومده میشه بزرگ شدم باهاش ازدواج کنم؟!

برگشتم دیدم دل به دل صندوقدار خندان و البته زیبا داده، من هنگ کرده بودم ، واقعأ هنگ بودما ، خیلی آرام حرف می زد ، برای همین آرام پرسیدم چرا؟

گفت مهربون و خوشگله!!!!

تازه خواهش کرد هر هفته ببرمش آنجا غذا بخورد .

موقع رفتن هم یکبار برگشت نگاه خانوم کرد و بعد همراهم آمد برویم .

خلاصه خواجه شیراز در ادامه همین شعر می فرمایند؛

از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار

کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد!!!!

گل پسر بنده کاملاً مشخص است که یک سال ماری اصیل است !!!!!

گل پسر عزیزم که در شش سال و سه ماهگی عاشق میشوی شوید و حاضريد پیتزا نخورید اما خانوم مهربان را ببینید ، لطفأ این مادر مهربان را هم ببینید کمی درس بخوانید.

(جالب ترین نکته اينجاست که پسر بنده همچنان معتقد است که بچه را از پتوی نوزادی می فهمند پسر است یا دختر و باید مراقب باشد پتوی خودش با دختر خاله اش قاطی نشود!!!!!)

پ.ن

تصمیم دارم دیگه اون رستوران نرم یادش بره!

مادر شوهر هم خودتونید!!!!


امروز با یکی از دوستانم به تماشای فیلم راهبه رفتیم،راهبه فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی کوین هاردی است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. فیلم‌نامه نوشتهٔ گری دابرمن بر پایهٔ داستانی از دابرمن و جیمز وان می‌باشد. این فیلم پیش‌درآمدی از فیلم احضار ۲ است و پنجمین فیلم در دنیای سینمایی احضار محسوب می‌شود. تیسا فارمیگا، دمیان بیچیر، شارلوت هوپ و بانی آرونز بازیگران این فیلم هستند.  

از اطلاعات کلی فیلم که بگذریم و تمام نقد های بجا و کاملاً صحیح از نقطه ضعف فاحش فیلم که بشدت کلیشه ای بود و نکته ی چندان تازه ای برای حس هیجان باقی نمی گذاشت ،نکته ی جالبی در ساختار فیلم وجود داشت ، اینبار شیطان در کالبدی مقدس ظاهر شده بود، راهبه ها همه از حضور راهبه ای شیطانی آگاه بودند .

شیطان لباس مشخصی ندارد و در هر کالبدی اممان ظهور دارد ، این مطلب به نظرم تنها نکته جالب این فیلم بود ، حضور بی سر و ته دنیل که مربوط به گذشته ی کشیش بود در رومانی و قلعه تسخیر شده چندان قابل قبول نبود ، جدای از تمام این موارد انتهای فیلم بشدت بی سر و ته تمام شد ، هرچند ادامه تسخیر در شخصیت مرد و حتی راهبه جوان به نظر من چیزی مورد قبول به حساب می آمد شیطان هیچ وقت خدا برای همیشه نابود نشده و محبوس نگردیده اما به نوعی لوس و بی مزه وارد کالبد مرد و البته به لطف احیای عاشقانه شاید وارد کالبد زن داستان شده بود.

خلاصه می توانست به جای ظهور های مکرر از پشت سر و دست های مردار هایی که ناغافل طرف را می گرفتند از اتفاقات رمز آلود تری مدد بگیرند.

ارواح راهبه هایی که هر یک به نوعی قربانی شده بودند تا قبل از رسیدن کشیش تنها یاری دهنده دخترک سفيد پوش بودند و به یکباره به توهمات تبدیل شدند ، از طرفی خیلی ناگهانی سر و کله ی زامبی هایی شبیه راهبه پیدا شد که بر خلاف دختران غرق دعا و توسل همگی بدون چهره و سیاه پوش سد راه پدر برک یا همان کشیش داستان می شدند.

آشفتگي ذهنی فیلمنامه نویس میان آنهمه جلوه های ويژه ی بسیار زیبا بدجور توی ذوق می زد ، با تمام این تفاسیر بعد یک سال و اندی انتظار فیلم راهبه عجیب به جانمان چسبید.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 20